خبر داغ

ملتی صاحب نفت ، مردمی گرفتار گرانی بنزین !

سال‌هاست ایران روی دریاچه‌ای از نفت ایستاده، اما هنوز با اضطرابی مزمن درباره آینده اقتصادش زندگی می‌کند؛ اضطرابی که نه از کمبود منابع، بلکه از مصرف نابخردانه و خام‌فروشی ریشه‌دار سرچشمه می‌گیرد.

ملتی صاحب نفت، مردمی گرفتار گرانی بنزین

 

#اختصاصی #بومرنگ_نیوز

به قلم علی کدیور 

 

سال‌هاست ایران روی دریاچه‌ای از نفت ایستاده، اما هنوز با اضطرابی مزمن درباره آینده اقتصادش زندگی می‌کند؛ اضطرابی که نه از کمبود منابع، بلکه از مصرف نابخردانه و خام‌فروشی ریشه‌دار سرچشمه می‌گیرد.

قانون نفت در این کشور از همان ابتدا، به جای آنکه حافظ ثروت ملی باشد، بیشتر شبیه به بیانیه‌ای آرمانی ماند که اجرا نشد یا نیمه‌جان شد و در مسیر تاریخ، بارها تغییر کرد و باز هم نتوانست تکلیف رابطه ملت، دولت و این سرمایه زیرزمینی را روشن کند.

جالب آنکه در متن قانون به روشنی بر مالکیت عمومی و ضرورت صیانت از منابع تأکید شده، اما در عمل، مالکیت عمومی، تنها در شعار مانده و سود واقعی نفت، نه به مردم می‌رسد و نه به توسعه‌ای پایدار. نفت در ایران همیشه مهم بوده اما کمتر مفید. 

زنجیره تولید بنزین در ظاهر تنها یک فرآیند صنعتی است، اما اگر دقیق نگاه کنیم، باید اذعان کرد که مشتقات نفتی در هر مرحله می‌توانند چندین برابر خام‌فروشی ارزش‌آفرینی کنند.

در جهان امروز، هر بشکه نفت خام پس از پالایش، تبدیل به ده‌ها محصول میان‌دستی و نهایی می‌شود؛ از سوخت گرفته تا مواد پتروشیمی، پلیمرها، پارافین‌ها، حلال‌ها، اتانول و صدها مشتق سودآور که اقتصادهای پیشرو با فروش آنها، شهر می‌سازند و بودجه توسعه انسانی را تامین می‌کنند. همین، جایی است که فاصله ما با جهان آغاز می‌شود. ما نفت را می‌فروشیم، جهان مشتقات را. ما بنزین را می‌سوزانیم، جهان از همان بنزین، سود مرکب تولید می‌کند. ما با منابع عظیم‌مان احساس بی‌نیازی کاذب می‌کنیم، دیگران با کمترین منابع ثروت می‌سازند. 

هر بشکه نفت پس از پالایش می‌تواند به اندازه چندین برابر فروش خام، بازده اقتصادی داشته باشد. کشورهایی که صنعت پتروپالایش را جدی گرفته‌اند، از دل هر بار تولید بنزین درآمدی ثروت‌ساز بیرون می‌کشند. نه تنها از فروش سوخت، بلکه از محصولات جانبی که برای صنایع دارویی، غذایی، نظامی، هوافضا و حتی فناوری‌های آینده پرشتاب مصرف می‌شود. همین مشتقات، قلب تپنده جهان صنعتی هستند. ما امّا هنوز بخش بزرگی از نفت‌مان را یا خام می‌فروشیم یا برای تولید بنزین مصرف می‌کنیم و در نهایت محصول نهایی را ارزان می‌سوزانیم. نتیجه روشن است: ارزش افزوده از دست می‌رود و ثروت ملی در دود و احتراق نابود می‌شود؛ درست مثل اینکه گنجی را به آتش بکشیم برای آنکه از نورش اتاق را روشن کنیم. 

این تناقض بزرگ، اقتصاد را خسته و جامعه را محروم کرده است. وقتی سرمایه ملی در مسیر تولید ثروت به کار گرفته نمی‌شود، شکاف طبقاتی عمیق‌تر می‌شود، رفاه عمومی محقق نمی‌شود و نسل‌های آینده با زمین سوخته‌تری روبه‌رو می‌شوند.

نفت، برای ایران می‌توانست سکوی جهش باشد نه عامل رکود. قانون نفت، اگر به شکل واقعی اجرا می‌شد، می‌توانست امنیت اقتصادی و عدالت بین‌نسلی ایجاد کند؛ اما در غیاب مدیریت کارآمد، تبدیل شد به سندی ناکارآمد که بسیاری تنها برای استناد اداری ورق می‌زنند. ثروتی که باید برای توسعه انسان، علم، تکنولوژی و اقتصاد نوین مصرف شود، صرف استهلاک و هزینه‌های جاری می‌شود. هیچ اقتصادی با خرج کردن سرمایه مادر، به جای سود حاصل از بهره‌وری، آینده‌دار نخواهد بود. 

نقد در این نقطه ضروری است. جامعه‌ای که بر چاه نفت نشسته اما فقیر می‌ماند، نه مشکل منابع دارد نه مشکل ظرفیت؛ مشکل مدیریت دارد. خام‌فروشی یعنی فروش آینده به قیمت امروز. یعنی خرج کردن ریشه‌ها به امید شکوفه‌هایی که هرگز نخواهند رویید. اگر این چرخه اصلاح نشود، اگر قانون تنها روی کاغذ بماند، اگر نفت همچنان به‌صورت خام راهی بازار شود و صنعت مشتقات آن جدی گرفته نشود، فردا نه نفت می‌ماند نه فرصت. جهان به سمت انرژی‌های نو می‌رود و نفت دیر یا زود جایگاهش را از دست می‌دهد. آنچه ارزشمند خواهد ماند، نه چاه‌ها بلکه فناوری، سرمایه انسانی و صنایع پایین‌دستی است؛ همان چیزهایی که ما کمتر روی آن سرمایه‌گذاری کرده‌ایم. 

این متن دعوت به امید بی‌پایه نیست. دعوت به تغییر است. نفت می‌تواند همچنان نقطه اتکای توسعه باشد، اگر نگاه‌مان از استخراج به فرآوری، از فروش به تولید ثروت و از خرج کردن به سرمایه‌سازی تغییر کند. اگر قانون نفت نه یک متن اداری، بلکه یک برنامه واقعی ملی تلقی شود. اگر مشتقات نفتی به چشم سود نه ضایعات دیده شوند. اگر بنزین فقط سوخت نباشد، بلکه آغاز یک زنجیره ارزش‌آفرینی گردد. 

ایران می‌تواند یکی از قطب‌های پتروپالایش جهان باشد. می‌تواند بنزین تولید کند و از هر مشتق آن صنعتی نو بسازد. می‌تواند طلای سیاه را بدل به قدرت اقتصادی کند نه به دودی بر فراز شهرها. سوال ساده اما سرنوشت‌ساز این است: آیا نفت را می‌سوزانیم، یا آینده را؟