شهرسازی در گیلان ؛ بازیافتن توسعه در دل بوم و فرهنگ
شهر، موجودیتی زنده و پویا است که بر بستر زمان و در تلاقی میان فضا، انسان و عملکردهای متنوع شکل میگیرد. شهرسازی، اگر از حیث نظری و کارکردی، ابزار ساماندهی این تلاقی در مسیر توسعه باشد، باید میان سه عنصر کلیدی—اکوسیستم طبیعی، کالبد ساختهشده، و ساختار اجتماعی—یک توازن هوشمند برقرار کند
#اختصاصی #بومرنگ_نیوز #حواشی_رشت
✍🏻به قلم دکتر اسکندری هیئت علمی و معاون آموزشی دانشگاه پیام نور استان گیلان
شهر، موجودیتی زنده و پویا است که بر بستر زمان و در تلاقی میان فضا، انسان و عملکردهای متنوع شکل میگیرد. شهرسازی، اگر از حیث نظری و کارکردی، ابزار ساماندهی این تلاقی در مسیر توسعه باشد، باید میان سه عنصر کلیدی—اکوسیستم طبیعی، کالبد ساختهشده، و ساختار اجتماعی—یک توازن هوشمند برقرار کند. در غیر این صورت، آنچه رخ میدهد، نه توسعه، بلکه تورم کالبدی، انباشت تضادهای زیستمحیطی و فرسایش سرمایه اجتماعی خواهد بود.
در جغرافیایی چون گیلان که همزمان واجد ویژگیهای اقلیمی منحصربهفرد، تنوع زیستی بالا، و حافظه تاریخی در سکونتگاههاست، هر نوع مداخله شهری باید نه تنها با طبیعت بلکه با ساختار فرهنگی و معیشتی مردم منطقه همخوان باشد. اما آنچه امروز در بسیاری از شهرهای استان مشاهده میشود، گسستهاییست که حاصل استیلای منطق سود، ضعف نظام حکمرانی فضایی، و فروکاستن مفهوم «شهر» به «مجموعهای از ساختمانها» است. تفکیکناپذیری میان شهر و طبیعت، همپیوندی زیستمحیطی و سکونتی، و گشودگی فضایی در ساختار شهرهای سنتی گیلان، جای خود را به گسترش بیضابطه آپارتمانها، حبس دید و کورسازی جریان هوا و آب دادهاند.
در این میان، ظرفیتهای مغفولماندهای چون خط ساحلی گسترده، تالابها، اراضی رهاشده شهری، و بافتهای ارزشمند تاریخی—از رشت تا انزلی—میتوانند نه صرفاً به عنوان جاذبه، بلکه به مثابه عناصر سازماندهنده فضاهای شهری عمل کنند. شهرسازی در گیلان باید با تعریف پهنههای کارکردی منعطف، توسعهی فضاهای عمومی در امتداد منابع طبیعی، و اتصال شبکهای محلات به هستههای سبز، به الگویی برسد که در آن «زیست در شهر» ادامه طبیعی «زیست در بوم» باشد.
اقداماتی چون طراحی پارکهای خطی در امتداد رودخانههای شهری، ساماندهی حریمهای ساحلی با کاربری عمومی، جانبخشی به میدانها و بازارهای سنتی به عنوان هستههای اجتماعی، و ترویج گونههای مسکن متناسب با بافت بومی، میتوانند بستر چنین تحولی باشند. شهر باید نه با نگاه پروژهای، بلکه با چشمانداز اکولوژیک، اجتماعی و کالبدی منسجم بازطراحی شود. در این نگاه، الزام به اجرای طرحهای توسعهای نه از مسیر دستورالعمل، بلکه از مسیر مشارکت محلهمحور، شفافیت فرآیندها، و کاهش گسست میان نهادهای محلی و نهادهای سیاستگذار کلان حاصل میشود.
شهرسازی، اگر مبنای توسعه قرار گیرد، خود به فرآیند بازتولید ظرفیتهای انسانی و طبیعی بدل میشود؛ اما اگر در خدمت منافع کوتاهمدت و نگاههای بیریشه باقی بماند، نه تنها مسیر توسعه را سد میکند، بلکه آن را به امری بحرانزا و ضدتوسعه تبدیل خواهد کرد. در گیلان، انتخاب میان این دو مسیر، نه به آیندهای دور، بلکه به تصمیمهایی که امروز در حوزه طراحی، مدیریت و سیاستگذاری فضایی اتخاذ میشود، بستگی دارد.